روز کودک و رفتیم خونه عمه جون سمیه
گل نازم امشب بودیم خونه عمه جون شما اخه عمه عزیزت گفت که به مناسبت روز کودک میخواد کیک درست بکنه گفت ماهم بریم اونجا گلم دست گلشم درد نکنه که خیلی خسته شد عزیزم اولین سالیه که تو کنارمونیو ما هم برای پسر نازمون یه هدیه کوچولو موچولو خریدیم برای امیرنازم لگوخریدیم عمه جونم به شمادو تا کتاب می می نی هدیه داد دست گلش درد نکنه راستی یادم رفت بهت بگم شما از هدیه ای که برات خریدیم خیلی میترسی حالا فردا عکسشو میذارم برات وقتی به طرفت میگیریمش فرار میکنی واز ترس ساکت میشی یه جا میشینی ویکسره بهش نگاه میکنی به نظرم خوبه بترسی لااقل یکمی از شیطنتت کم میشه ولی میدونم که این ترسیدن لحظه ایه اخه زود ترست میریزه . &...
نویسنده :
مامان فاطمه
23:19
روزت مبارک باشه عشق مامان وبابا
کودکی غنچه از رود صداقت به صفای اب است کودکی صفحه ای از عشق محبت به شکوه ماه است کودکی سلسله ی اشک به دنبال سرنوشت است کودکی لاله ی سرخ است به باغ امید .......... ...
نویسنده :
مامان فاطمه
13:15
محراب و بزرگ شدنش
سلام گل نازم محراب خوشگلم خیلی شیطون شدی به همه چی دست میزنی یعنی فضولی میکنی الانم که دارم برات مینویسم داری از سر و کول منو این لب تاب بیچاره بالا میری تازه از کارهای دیگه ات بگم که کشوهای اتاقتو باز میکنی لباسای توشو خالی میکنی وقتی که توش چیزی نموند محکم میبندیشون وانگشتاتو میزاری داخلش وقتی که دردت میاد جیغ میکشی منم دستو پامو گم میکنم و بیشتر از خودت جیغ میکشم تو از جیغ منم میترسی و بیشتر گریه میکنی تازه بابا هم میگی اخه بابا هام شانس شون بیشتره اینم از نکته انحرافی این تیکه بعدم دد بب میگی بهتم میگیم برق کو سریع بالارو نکاه میگنی و میگی برق اخ که من چقدر عاشقتم حالا میخوام چند تا ازعکساتو بزارم جینگیلی ....... ...
نویسنده :
مامان فاطمه
13:05